26

*

 

زیر این نم نم بارون

زیر این اشکای سرد ابر دلتنگ زمستون

منم و یه دریا دلتنگی و غربت

که تو حرفام، تو چشام جمع شدن

 

گل شمعدونیمو هم که کاشته بودم توی گلدون

باد اومد شکستشو ساقشو انداخت رو زمین

مرغ عشقم هم که کز کرده و آواز نمی خونه

گربه ی سیاه همسایمون هم

اومد و ماهی سرخ حوضم و گرفت و برد

 

وقتی دلتنگ می شدم

با گلم با گلدونم حرف می زدم

وقتی دلتنگ می شدم

از صدای چه چه قناری هام

گره کور دلم باز می شد

 

گاهی هم به ماهیام نون می دادم

اونا هم میون حوض آبیشون می چرخیدن، می چرخیدن

 

فکر می کردم که اگه بارون خوشبختی بباره

همه ی گلدونامون سبز می شن، برگ می دن، به آسمون سر می کشونن

ولی افسوس که تو سرمای زمستون همشون خشک شدن

 

انگار این ابر زمستون که شبانه روز می باره

غم تنهاییمو از کنار این شیشه شنیده

 

اما اون پرستو ها، چلچله ها که وقت هجرون،

می پرن می رن از این زندون غمگین زمستون

به درختای خزون گرفته ی بهار نارنج می گفتن

- بعد سرمای زمستون،

بعد این ابرای غم گرفته ی تیره ی ناخونده ی مهمون

میاد اون فصل بهارون

 

ولی افسوس که وقتی در میاد خورشید تابون

بعد این ابر زمستون

دیگه پوسیدم و مردم توی گور

دیگه نیستم که ببینم همه ی چلچله ها برگشتن

دیگه نیستم که ببینم گلهای شمعدونیم سبز شدن

بشنوم که مرغ عشقم داره آواز می خونه

 

وقتی خاکستر تنهاییمو این باد سیاه

روی این شهر پر از برگای دلتنگی پراکنده کنه

دیگه اون پرنده های زیر بارون

که توی غربت سنگین زمستون

پراشون خیس شده

 

می دونن که یک نفر هست که دیگه

گرمای اون آفتاب تابون

صدای پرنده های بعد هجرون

گلهای شادی دستای بهارونو نبینه

 

آبان 1378 شیراز

*