27

*

 

اگر ابراهیم

 

باد می آید باز

بر تن خسته ی این خاک هجومی دیگر

انتهایی دیگر

ابتدایی دیگر

 

از میان گلها

از میان نفس ساده و گرم گلها

پیکری خاسته است

پیکری بی همتا

 

رقص این پیکر یکتا در باد

وحشت انداخته در بال و پر گنجشکان

وحشت از بال گشودن، جستن

لیک اندوه صدایی انگار

به من آهسته چنین می گوید

 

در ورای تن پوشالی این پیکر پوچ

نه شکوهی پیداست

نه جلالی، جبروتی، نوری

 

به عقب می نگرم

چه فریبی

 

تبری در دستم

می روم تا تن پوشالی این پیکر را

با سکوت تبرم خرد کنم

لیک

آتش کینه نادانی ها

حس گرم تبرم را ناگاه

همچو خاکستر سردی به زمین می ریزد

 

نه گلستانی هست

نه نسیم خنک مینویی

جام لبریز از زهر

نوشداروی دل خسته من

آه

 

تابستان 1375 شیراز

*