29

*

 

وقت پیوند میان من و تو

حرفی از مرگ نبود

 

من و تو وقتی با هم دوست شدیم

آسمون گریه می کرد

 

یادمه تو کهکشون آسمون

کفترهای عشقمون بق بقوشون ساز می شد

 

یادمه شب که میشد ستاره ها

از فراز گنبد گرد و بلند کهکشون

یه دفعه میوفتادن میون حوض نقاشی

 

تو کتاب شعرمون پر از گلهای رنگی بود

پر شعرای بلند عاشقی

پر لحظه های عارفونه بود

 

توی نامه هامون از زندگی کردن می نوشتیم

از امید و آرزوهای من و تو که گره خورده بودن به همدیگه

از صداقت می نوشتیم

از عشق

 

شیراز

*