32

32

*

 

من مرده ام و هزاران سال است که دریا

مرثیه ام را در گوش صخره ها خوانده است

 

من مرده ام و هزاران سال است که آتشفشانها

بغض دیرین مرا در گلوی آتشینشان فریاد زده اند

 

من مرده ام و هزاران سال است که باد

خاکسترم را بر روی رود سند پراکنده کرده است

 

من مرده ام و هزاران سال است که زمین

ذرات وجودم را در میان گلهای خود روییده است

 

این همه رنگ

این همه نور

این همه گرما

 

همه چیز در اوج پوچی خود به تکرار می رسد

نیلبکی تازه به من بدهید

من بیگانه ام

 

غرورم را می شکنم و در پای درختان سپیدار اشک می ریزم

بهانه های ساده ی خوشبختیم را گم کرده ام

من مسلولم

 

من صدای بمبها و خمپاره ها را از اعماق وجودم می شنوم

من برای گهای پر پر شده  گریه می کنم

قلب من سالهاست که در زیر چکمه های سربازان له شده است

 

من در بی کرانه های آسمان گم شده ام

به فریادم برسید ای ستاره های خوشبختی

 

شیراز

*