48

*

 

راز

 

زندگی تنهایی ست

زندگی آیه ی تاریکی هاست

زندگی بغض پیامی ست که در حنجره ای خشکیده ست

زندگی مرگ شکوه کلمات است به هنگام سکوت

 

زندگی چیزی نیست

که چنین راحت و بی فکر از آن می گذریم

زندگی حجم غریبیست فراسوی خیال

 

به چه می اندیشی؟

در پی واژه نباش

 

باز فردایی نو

باز تنهایی و ابهامی نو

 

تشنه ام تشنه ی عشق

تشنه ی درک حضور

 

آری آری این خاک

این شراب کهنه

فکر کوتاه مرا مست خودش ساخته است

 

می نشینم لب حوض

از صفا می گویم

از صداقت از عشق

 

لیک در عمق وجودم حسی است

که به دنبال کسی می گردد

در ورای افکار

بی نیاز از هر راز

 

من نمی دانم چیست

بین من بین خدا

شاید اندیشه کوتاه من این فاصله هست

شاید از جنس زمان دیواریست

بین من

بین خدا

 

یا که بعدی دیگر

یا که شاید

....

 

هر چه باشد این راز

دستم از لمس حقایق کوتاه

 

ناتوان از پرواز

ناتوان از پرواز

 

بهار 1375 شیراز

 

*