53

*

 

کوچه ی بی ابهام

 

از کوچه ای می گذرم

از کوچه ای پست

همه چیز عادی و بی ابهام

همانطور که باید باشد

 

از کوچه ای می گذرم

از کوچه ای پست

همه چیز عادی و بی ابهام

همانطور که تا کنون بوده است

 

کودکان پا برهنه

دوان دوان

در پی هم

عادی و بی ابهام

 

بوی کهنگی می دهد هوا

 

پیرزنهای چاق

با بچه های بی شمار

ازکنارم می گذرند

عادی و بی ابهام

 

می گذرم

دری را باز می کنم

بوی کهنگی می دهد هوا

 

اتاقی نمور

و تختی کهنه

چشمانش سراپای مرا

با ولع

می نگرند

لاغر و پر از جوانی

پر از شهوت

لبهای سرخ

گونه هایی روشن

عادی و بی ابهام

 

آتش درونم را در وجودش می ریزم

در لحظه ای گرم و لذتبار

عقده هایم را روی لبانش می شکنم

او چون همیشه شکایتی ندارد

او چون همیشه شکایتی ندارد

عادی و بی ابهام

 

از کوچه ای می گذرم

از کوچه ای پست

بوی کهنگی می دهد هوا

عادی و بی ابهام

 

دی 1376 شیراز

 

*