56

*

 

عروسک من

 

عروسکم را در آغوش می گیرم

برای عروسکم لالایی می خوانم

عروسک من وقتی که می خوابد چشمانش را می بندد

قلب عروسکم پوشالیست

برای عروسکم قصری کاغذی می سازم

 

عروسک من

بیدار شو

و در قصر کاغذی ات شاد باش

 

اما عروسک من نمی خندد

نمی خندد

برای عروسکم تاجی کاغذی می سازم

 

عروسک من

بیدار شو و تاج کاغذی ات را بر سر بگذار

 

اما عروسک من نمی خندد

نمی خندد

عروسک من هرگز نمی خندد

من چشمان عروسکم را بیرون می آورم

دستها و پاهایش را از هم جدا می کنم

و قلب پوشالی اش را می شکافم

 

عروسک من هرگز نمی خندد

 

آبان 1378 شیراز

 

*