9

*

 

صبح هنگام طلوع

از پس پنجره نازک عشق

چشمکی ناز و فریبا تن نیلوفری حجب مرا می لرزاند

 

قلب من زمزمه کرد

دو سه خطی تب عشق

دو سه بندی گل سرخ

 

تازه می فهمیدم، که چه رنگی دارد ، سوسن بیشه عشق

و چه عطری دارد

قرمز لاله خاک

تازه می فهمیدم

چه صدایی دارد، کفتر خانه دوست

و چه نوری دارد

قرص نارنجی خورشید دم تنگ غروب

آسمان هم بی شک

مثل هر روز نبود

رنگ و بویی دیگر

شور و حالی دیگر

 

شیراز

*