سیاوش قمیشی


منم روی زمین تنها ترین خاک خدا

ای که سیاه چشمات همرنگ روزگارم

صدای خش خش برگای خزونی توی گوشم

پشت قاب شیشه پنجره ای

من همونم که همیشه غم و غصم بیشماره

من میگم من و شکستن

شب شب که میشه تو کوچه غم

سرما زده و سوزه و پاییز فراری

تو یه تاک قد کشیده پا گرفتی روی سینم

من همون جزیره بودم خاکی وصمیمی و گرم

قصه من و غم تو قصه گل و تگرگه

وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو

فاصله

با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند

خاطره

هوای خونه

عسل بانو

اشکای یخیمو پاک کن